سنت واگرایی سدی در برابر انتقال حس سودمندی و هم‌جهتی دانشگاه و منافع ملی
سنت واگرایی سدی در برابر انتقال حس سودمندی و هم‌جهتی دانشگاه و منافع ملی
هم‌بنیانگذار اندیشکده حکمرانی شریف گفت: سنت واگرایی در ایران ابعاد عمیقی دارد و سدی در برابر انتقال حس سودمندی و هم‌جهتی دانشگاه و منافع ملی تبدیل شده است.

به گزارش گروه زیست‌بوم فناوری و نوآوری تیکنا، سید محمد صادق امامیان؛ هم‌بنیانگذار اندیشکده حکمرانی شریف و عضو هیات علمی دانشگاه امیرکبیر طی یادداشتی که به بهانه اولین همایش دانشگاه و حکمرانی و اولین جایزه «فناوری و حکمرانی دکتر روستاآزاد» منتشر کرده است نوشت: «پایه‌گذاری دانش کلاسیک سیاستگذاری در نیمه دوم قرن بیستم توسط هارولد ویلسون۱، تلاشی نظام‌مند برای پایان‌دادن به واگرایی دو دنیای «اداره» جوامع بشری با تمامی پیچیدگیها و اقتضایات غیرقابل‌پیش‌بینی آن از یک‌طرف، و دنیای «علم» تحت حاکمیت چارچوب‌ها، روش‌ها و دیسیپلین‌های خود از طرف دیگر بود. تا پیش از آن، امر اداره که در چارچوب مفاهیم قدرت، ایدیولوژی، منافع و یا عملگرایی تعریف می‌شد، عملا در ساختار دربار پادشاهان و بعدها در قالب نهادهای دموکراتیک و دیوانی عمل می‌کرد و ارتباط آن با نهاد علم نهایتا در قالب تعاملی «ابزاری»۲ و «فن‌سالارانه»۳ خلاصه می‌شد. در مقابل هم نهاد علم مستقر در «برج‌های آهنین»۴ خود، نه تنها با پایبندی غیر منعطف به روش‌ها و پروتکل‌ها و فرایندهای اکتشافی خود راه هرگونه ارتباط معنادار با دنیای اداره را مسدود می‌کرد و سعی بر حفظ فاصله و مرزهای نهادی خود داشت، بلکه به نوعی این ارتباط را ضدهنجار و نشانه عبور از مبانی ارزشی علم تعبیر می‌کرد.

با این وجود، موج اولیه دانش سیاستگذاری در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ میلادی که با غلبه رویکرد علم‌زده ۵. مبتنی بر دو پیش‌فرض عقلانیت کامل۶ و چرخه سیاستی۷، نگاهی خطی، مکانیکی و سلسله‌مراتبی۸. را در امر اداره ممکن می‌دید، بعدها با انتقادات فراوانی مواجه شد. در ادامه اما تطور و تکامل این حوزه دانشی در چند دهه گذشته، راه را برای فهم اثر عوامل «غیرعلمی» نظیر منافع، نهادها، ایده‌ها و ارزش‌ها۹ باز کرده است. بویژه در سال‌های پایانی قرن بیستم که ظهور مفاهیمی چون «نظام مشاوره سیاستی»۱۰ و ‌پدیده‌های ساختاری مانند «اندیشکده دانشگاهی»۱۱ سعی در ایجاد پل‌های نظری و نهادی بین دانشگاه بعنوان نهاد علم و نظام حکمرانی بعنوان نهاد اداره را داشتند.

در ایران اما «سنت واگرایی» علم و اداره ابعاد عمیق‌تری دارد. از طرفی ریشه‌های غیربومی و وارداتی دانشگاه در کنار غلبه بی‌چون و چرای آموزش و نهایتا پژوهش‌های آکادمیک، در کنار نهادسازی‌های قدرتمند و هژمون غربی نظیر جوایز، انتشارات معتبر و جایگاههای برتر علمی در جهت‌دهی محصولات علمی به اولویت‌های «دنیای شمال»۱۲ و کشورهای توسعه یافته، مانع انتقال حس سودمندی و هم‌جهتی دانشگاه و منافع ملی و بومی شده است. تجسد نمادین این عدم هم‌افزایی در تقلیل خروجی دانشگاه‌ها به انتشار مقالات، فرار مغزها و مهاجرت نخبگان تبلور یافته است و در افکار عمومی نهادینه شده است. سواستفاده‌های سیاسی از دانشگاه در مقاطعی و ایفای نقش «جایگزین‌حزبی» و اپوزیسیون‌نمایی توسط بخشی از فعالین سیاسی هم تیرخلاص دیگری به اعتماد متقابل دانشگاه و حکمرانی در ایران نواخته است. ازین‌منظر نهاد دانشگاه در ایران علیرغم توسعه‌های اخیر در ارتباط با صنعت و نوآوری در لایه فناوری، در لایه اداره نه تنها تلاشی در جهت مفاهمه با نهاد حکمرانی «غیرعلمی» نمی‌کند، بلکه اساسا در قالب کلید واژه «استقلال»، واگرایی نهاد علم و اداره را به نوعی «تیوریزه» نموده و به«هنجار» تبدیل کرده است.

از طرف دیگر، غلبه کامل رویکرد «نمادین» و «ابزاری» به نهاد علم از منظر نهاد اداره -علیرغم تکریم و تعظیم هنجاری و سرمایه‌گذاری‌های وسیع زیرساختی بویژه در سال‌های پس از انقلاب- همراه با القای دایمی حس «بی‌اعتمادی ایدیولوژیک و سیاسی» به دانشگاه بویژه در لایه‌های غیرتکنیکی و مرتبط با الگوها و ساختارهای حاکمیتی، به تعمیق روزافزون این شکاف انجامیده است. از این منظر دانشگاه نهادی دور از واقعیتهای اداره، ناآشنا به پیچیدگیهای اجتماعی و سیاسی، چارچوب‌یافته با کلیشه‌های نظری غرب، و در مواردی تحت نفوذ سیاسی-امنیتی دیده شده، که نهایتا می‌توان از محصولات و دانش‌آموختگان برخی نهادهای واسط حوزوی-دانشگاهی در سطوح میانی اداره بهره برد.

ادامه این واگرایی فراینده، به جدایی کامل نهاد علم و نهاد اداره در ایران منجر خواهد شد که از طرفی به «عقلانیت‌زدایی»و «مشروعیت‌زدایی»۱۳ حاکمیت می‌انجامد و از سوی دیگر به «بی‌اعتباری» و «بی‌مصرفی» دانشگاه برای بهبود کیفیت زندگی اجتماعی ایرانیان منتج خواهد شد. پوشش این شکاف عمیق و عبور از این دوگانه حدی، نیازمند سرمایه‌گذاری‌های نظری و نهادسازی‌های متفاوت و ساختارهای میانی است. بطور ویژه در لایه نهادی، یاختارهای مشاوره سیاستی و آنچه که اندیشکده‌های حاکمیتی و دانشگاهی نامیده می‌شوند، وظیفه اصلی ترجمان همزمان نیازهای حاکمیت در قالب مسایل و فرایندهای دانشگاهی از یکطرف و در عین حال یافته‌های علمی در قالب بسته‌ها و پیشنهادات سیاستی قابل اجرا را از طرف دیگر برعهده دارند. در لایه نظری اما نیازمند تلاشی مضاعفیم. عبور از دوگانه‌های حدی «غربی-ایرانی»، «وارداتی-بومی» و «غیردینی-اسلامی»، بصورت همزمان به میزان عبور تیوریک و حتی کلامی دانشگاهیان از کلیشه‌های آکادمیک و غرب-محور، و گذار حاکمیت از «بی‌اعتمادی» نهادی و «بسته‌بودگی» نظری وابسته است. برقراری گفتگوهای عمیق، غیرنمادین و عملگرایانه بین نهاد علم و اداره با میانجی‌گری نهادهای واسط و کنترل جریانات حدی «علم‌ستیز» و «حاکمیت‌گریز»، پیش‌نیاز این تعامل سازنده و حیاتی است.»

۱ Harold Wilson ۲ Instrumental۳ Technocratic۴ Global North۵ policy science۶ comprehensive rationality۷ policy circle۸ linear and hierarchical ۹ interests, institutions and ideas۱۰ policy advisory systems۱۱ university-affiliated think tanks۱۲ Global North۱۳ de-rationalisation and de-legitimisation

انتهای پیام/